Specify Appertaining To Books سال بلوا
Title | : | سال بلوا |
Author | : | عباس معروفی |
Book Format | : | Paperback |
Book Edition | : | Deluxe Edition |
Pages | : | Pages: 342 pages |
Published | : | 2007 by ققنوس (first published 1992) |
Categories | : | Novels. Fiction |
عباس معروفی
Paperback | Pages: 342 pages Rating: 3.92 | 4355 Users | 448 Reviews
Description In Pursuance Of Books سال بلوا
میدانی اولین بوسهٔ جهان چهطور کشف شد؟ دستهاش تا آرنج گلی بود گفت که در زمانهای بسیار قدیم زن و مردی پینهدوز یک روز به هنگام کار، بوسه را کشف کردند. مرد دستهاش به کار بود، تکه نخی را به دندان کند، به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بینداز. زن هم دستهاش به سوزن و وصله بود، آمد که نخ را از لبهای مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چه کار کنم. ناچار با لب برداشت، شیرین بود، ادامه دادند.Mention Books Concering سال بلوا
Original Title: | سال بلوا |
ISBN: | 9643113744 |
Rating Appertaining To Books سال بلوا
Ratings: 3.92 From 4355 Users | 448 ReviewsAppraise Appertaining To Books سال بلوا
دوستش داشتم...مخصوصا عشق عمیقی که نوشا به حسینا داشت!شاید این تنهای تنها حرف زدن از یک زن مرثیهی خوبی نباشد برای سوگواری دردهای او
می خواید یه زن رو نابود کنیدمجبورش کنید کسی که دوست نداره رو دوست داشته باشهمجبورش کنید دست بکشه از مردی که عاشقانه دوسش دارههمین...اونوقت میتونید بشیند یه گوشه و ذره ذره از هم پاشیدن وجودش رو ببینیدسال بلوا یعنی سالی پر از ترس به قول میرزا حسن سایه ترس از مرگ هم بدتر است ...چقدر تلخ بود
+دختر پادشاه همه چیز را فدای عشق کرد._چرا فقط توی افسانه ها عشق وجود دارد چرا در روزگار خودمان از این اتفاق ها نمیافتد+ ميافتد فراوان هم میافتد._ چیزی مثل قصه ی شیرین و فرهاد یا لیلی و مجنون.+ شاعر است و احساس یک چیزی میبیند یا میشنود میرود گندهاش میکند پر و بالش می دهد.این جورها هم نبوده که می نویسندهمین شیرین و فرهاد خودمانآدم کتاب را می خواند و خوشش می آیداما انقدر بی تاب نبودهاند که._شاید هم بی تاب تر بودهاند و شاعر نتوانسته خوب بیان کند.+تو این جور خیال میکنی_ اطمینان دارم.+ این افسانه ها
همه ی قصه ها همین قدر درد دارند قصه ی من و حسینایم هم باید انقدر غم انگیز باشد نمی شود مثل دختر پادشاه و پسر زرگر آخرش بی خیال همه چیز و همه کس بشویم و برویم برای خودمان نمی شود آخر قصه مان شیرین بشود
هر صفحه ای که می خوندم مشت مشت غصه های یک زن و قورت میدادم
بچه که بودم خیال میکردم همه چیز مال من است دنیا را آفریده اند که من سرم گرم باشد آسمان زمین پدر مادر درخت ها اسب ها کالسکه ها و حتا آن گنجشک ها برای سرگرمی من به وجود آمده اند. بعدها یکی یکی همه چیز را ازم گرفتند. مایعی در رگ هام جاری بود که می گفت این مال شما نیست راحت باشید. پسری که عاشق کبوترها و خرگوش ها بود خودش را به درختی دار زد. چرا مادر گفت بماند برای بعد. کاش تولد من هم میماند برای بعد به کجای دنیا برمی خورد...< سال بلوا - عباس معروفی >
0 comments:
Post a Comment
Note: Only a member of this blog may post a comment.